معنی دو گانه پرستی

حل جدول

فرهنگ فارسی هوشیار

دو گانه

‎ آنچه که مرکب از دو جزو باشد، آنچه که دوبار بکار برند رطل دوگانه، (اسم) نماز دو رکعتی نماز صبح.


بطن پرستی

شکم پرستی شکم پرستی شکم بندگی.


ساده پرستی

غلامبارگی امرد پرستی.


مال پرستی

هیر پرستی هیر بارگی داره پرستی عشق بدارایی و خواسته بندگی سیم و زر.


موهوم پرستی

سمراد گروی سمراد پرستی پرستش موهومات خرافات پرستی.


صنم پرستی

بت پرستی پرستش اصنام.


میهن پرستی

وطن پرستی وطن خواهی.


خورشید پرستی

آفتاب پرستی.

لغت نامه دهخدا

پرستی

پرستی.[پ َ رَ] (حامص) در کلمات مرکبه ٔ ذیل و نظایر آن. رجوع به آن کلمات شود: یزدان پرستی. شاه پرستی. خداپرستی. سایه پرستی. بت پرستی. جان پرستی. (فردوسی). خودپرستی. خیال پرستی. می پرستی. آتش پرستی. عناصرپرستی. عیال پرستی. کعبه پرستی. حق پرستی. باده پرستی. مرده پرستی.


گانه

گانه. [ن َ] (اِخ) شهری است مرکز ناحیه ٔ انزال در محل فعلی اسپاهان.

گانه. [ن َ /ن ِ] (پسوند) مزید مؤخر «آن » که در پارسی باستان «آنه » بوده پس از اینکه بشکل آوایی «آنه » (در پهلوی «آنک ») درآمده، مزید مؤخربی قاعده ٔ «گانه » را ساخته است که در پهلوی کانک می باشد. این مزید مؤخر برای ساختن کلمات توزیعی که نخست کلمه ٔ «ایوک » (یک) زمینه ٔ ساختمان آنها را فراهم کرده، می رود. به این معنی که از لغت «ایوک » کلمه ٔ «ایوک - آنک » در فارسی که تبدیل به «یگانه » شده، پیدا و سپس با قیاس بدان کلمات دوگانه، سه گانه... ساخته شده است. (از وندهای پارسی. محمدعلی لوائی صص 14- 15). این مزید مؤخر به آخر- اسماء اعداد پیوندد و افاده ٔ تکرار و نسبت کند.
پنجگانه، حواس خمسه است. (آنندراج) (انجمن آرا).
- دوگانه:
با موی بخانه شدم پدر گفت
منصور کدام است زین دوگانه.
منصور منطقی.
نماز صبح. (آنندراج) (انجمن آرا).
- ده گانه:
چو ده گانه ای ماند از آن زر بجای
در آن دستکاری بیفشرد پای.
نظامی.
- سه گانه:
سوگند چون خوری بطلاق سه گانه خور
تا من شوم حلال گرِ آن مطلقه.
سوزنی.
- صدگانه.
- هزارگانه.
- هفت گانه،: دنیای مذاهب ایشان (باطنیان) بر هفتگانه باشد. (بیان الادیان).
- یگانه،: از اینان یکی سر برنمیدارد که دوگانه به درگاه یگانه بگذارد. (گلستان). (یگانه در اصل یک گانه بود برای رفع ثقالت کاف اول را حذف کردند یگانه باقی ماند). (غیاث) (آنندراج). رجوع به یگانه شود.
|| در آخر اسماء درآید و معنی اتصاف و نسبت دهد و گاه بجای آنه نشیند.
- بیگانه.
- جداگانه:
چو هریک جداگانه شاهی کند
ز یکدیگران کینه خواهی کند.
نظامی.
جداگانه با هر یکی عهد بست
که در پایه ٔ کس نیارد شکست.
نظامی.
- دینارگانه،: چون نزدیک من آمد پیرزنی بود با عکازه ای اندر دست و جبه ای پشمین پوشیده، گفتم: من این ؟ قالت، من اﷲ قلت ُ: الی این ؟ قالت: الی اﷲ... با من دینارگانه ای بود برآوردم که بدو دهم دست اندر روی من بجنبانید... (کشف المحجوب هجویری ص 127).
|| گاه «گانه » در ترکیب معنی کس. تن. نفر. دهد: از آن صدگانه یکی زنگی بجسته بود بقلعه بازآمد و گفت شاها زنگیان همه کشته شدند. (اسکندرنامه ٔ نسخه ٔ نفیسی). || کلمات مختوم به هاء غیرملفوظ بهنگام الحاق به آنه بصورت گانه درآید چون: بچگانه، دانگانه، بندگانه. رجوع به آنه شود.


می پرستی

می پرستی. [م َ / م ِ پ َ رَ] (حامص مرکب) صفت و پیشه ٔ می پرست. باده گساری. می خوارگی:
تا می پرستی پیشه ٔ موبد است
تا بت پرستی پیشه ٔ برهمن.
فرخی.
مشو شیرین پرست ار می پرستی
که نتوان کرد با یکدل دو مستی.
نظامی.
ز مستی همه می پرستی بود
چه حاجت بود می چو مستی بود.
امیرخسرو.
بت پرستی ز می پرستی به
مردن عاقلان ز مستی به.
اوحدی.
و رجوع به می پرست شود.


شهوت پرستی

شهوت پرستی. [ش َهَْ وَ پ َ رَ] (حامص مرکب) پیروی از شهوت نفسانی:
نشاط هر دو در شهوت پرستی
به شیر مست ماند از شیرمستی.
نظامی.
چو دانست استاد کآن تیزهوش
به شهوت پرستی برآورد جوش.
نظامی.

فرهنگ معین

گانه

(نِ) [په.] به آخر عدد ملحق شود و افاده نسبت و تکرار کند: دوگانه، سه گانه.

معادل ابجد

دو گانه پرستی

758

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری